خواب گردی


دوست_داشتن ؛ در واقع همان ملین است ،

ملین اعضا و جوارح و‌ تک تک استخوان هایت ، 

که شبی با انگشتان مشت کرده و عضله های منقبض و ابروهایی گره کرده به ناگه دچارش میشوی ، و صبحِ بعدش که از خواب بیدار میشوی ، حس میکنی تمام بدنت را در روغن زیتون خوابانده اند ، نرم ِ نرم .. 

آنقدر نرم که حتی نمیتوانی لب هایت را کنترل کنی و گوشه یشان مدام با لبخندی کج است و وارفته ، 

حسم این است که دوست داشتن ، از یک تنِ بادی بیلدینگ رفته و سیکس پکیسمی ، یک هو یک ژیمناستورِ منعطف میسازد .‌از همان ها که قادرند همچون همان روغن زیتون ، از سخت ترین معابر هم بواسطه ی همان انعطافشان ، عبور‌کنند و خراشی برندارند . 


#مچاله_میکند_مرا_چو_موم_لای_پنجه اَش


  • ۰ نظر
  • ۰۶ اسفند ۹۴ ، ۱۲:۱۶
  • فـرشـده ..

هروقت خواستم دوستت نداشته باشم ، به ساعتی چشم دوختم
 که عقربه هایش ، مدام داد میزدند ؛ وقت ، تمام است !


  • فـرشـده ..


رخت خواب های همیشه پهن ،

آغوش های همیشه باز ؛

وسوسه ی لمیدن های مکرر ،

همۀ آن چیزی بود که طعم تازه شدن های دلچسب را ؛ از ما گرفت !


  • فـرشـده ..


مادر بزرگ نگفته بود تمام دوستت دارم هایی که میشنیدم و جوابم'' به درک'' بود را بشمارم ،

نگفته بود بشمارم که بدانم قرار است چند'' به درک '' بشنوم تا حسابِ دلم با دل های دیگر

صاف شود ، 

نگفت و من حسابی ، حساب این به درک شنیدن ها از دستم در رفته ، حسابِ این با کله به 

دیوارهای احساسی کوباندنو کوبیده شدن ؛ حساب تمام بی فکری های عمدی ،

حساب تلخی های خود خواسته ، حساب تلقین های گرم شدن از همجواری با تخته سنگ های سرد ؛

حساب زندگی روی حباب !!


  • فـرشـده ..


فکر کرده ای که ؛

جای خالیش را فقط میبینی ؟!

یا چیزی که واقعا بود را ؟!


  • فـرشـده ..


پزشکان را بگویید جمع شوند و شور کنند ،

بگویید جمع شوند و بیانه ای واحد صادر کنند که ؛

 همهٔ "تو " ها یکی اَند ، همهٔ شان یک اثر دارند ،

همهٔ شان یک کار با دلت میکنند ،

عوارض جانبیِ همهٔ شان موقع رفتن ، باقی ماندن یک جفت چشمِ خیره به چشمانِ سرخت هست ،

بگویید تا همه باور کنند ؛

همهٔ آن چن صد میلیون دل داده ی متوهم و‌ متوحش  از ابتلا به حسی به اصطلاح خاص !


  • فـرشـده ..


دلم بودنت را میخواهد ، دلم پر بودنِ جای " تو" گونه ای را میخواهد ، دلم میخواهد این موقع ها که تا خر خره پرم از گریه ، هزار و یک مسنجر را برای یافتن یک چراغ سبز روشن "تو" گونه بالا و پایین نکنم برای غر زدن ، دلم میخواست به دردی غیر از زیر تریلی بردنت برای گرفتن دو نمره محض مشروط نشدنم میخوردی ، دلم میخواست گیس های هم را میکشیدیم برای زودتر بافته شدنه شال و کلاه های دست باف مامانِ خودمان ..

دلم فرشته ی دیگری را میخواست ... 


#خواهری که زاده نشد !


  • فـرشـده ..


همه چیز ، تمام می شود ، 

نیست و نابود میشود ، 

همچون محو شدن خیال های تلخ و شیرین ؛ لابلای روح ِ به پرواز درآمدۀ دودِ سیگارِ ؛

جان دادن های شبانه ، در خیالِ خامِ آغوشِ تو نیز .. !


  • فـرشـده ..


افتخارشان این است که نطفه های زورکی را در دل نازایان کاشته اند ،

زوج های زورکی را از از لابلای هزار و یک سایت کنار هم نشانده اند ، 

چرا کسی به فکر کاشت تخم محبت و علاقه میان مردمان نیست ؟

عشق ، اختراع محسوب نمیشود !؟


  • فـرشـده ..

مهربانی ، همان بغل امن است ،

که هر رمیده ای را اهلی ،

هر دروغ گویی را راست گو ،

و هر کج رفته ای را به آغوشت برمیگرداند ،

 که ذاتش را میان دستان گرمت ول دهد و دلیلی نبیند برای خودش نبودن ،

برای نقاب دار بودن ، برای نگران بودن ،

کاش که همیشه با یک لبخند گرم ، ضامن ذات نیک سرشت مردمان شویم !


  • فـرشـده ..

دريافت کد :: صداياب