خواب گردی

۴ مطلب در آذر ۱۳۹۴ ثبت شده است


ایمان بیاوریم ؛

به گیسوان طلایی آفتاب ، میان روسریِ سپید زمستان

به شیشه ی بخار گرفته ی اشپزخانه ، که تصویرِ تارِ مادری را پشت گاز در میان گرفته ،

به دستان ترک خورده ی پدر ، که عطرِ طراوت و پرتقال را به خانه می آورد ،

به هزاران '' تو'' یی که دلگرمیِ شب های سرد دل  زمستانند ،

به این همه معجزه ،

ایمان بیاوریم ..


  • فـرشـده ..

زنگ تفریح دوممان ، از دو تای دیگر طولانی تر بود , معمولا هم آهنگِ بی کلامی در آن چند دقیقه مهمانِ بلندگوی مدرسه میشد ، ظاهرا برای ریکاوریه ذهنی بود ، باطلا شبیه این بود که بچه ها دستِ روحشان را بگیرند و ببرند غرقِ رویا بکنندشان ، همه در خود فرو میرفتند ، عین قرار گرفتن تحتِ تاثیر فیلمی به غایت زیبا ، هیچ کدام در حال خود نبود ، یکی شانه به شانه ی دوستش قدم میزد ، دیگری تغذیه به دست خیره به نقطه ای نامعلوم میشد ، یکی دیگر هم آن گوشه ، کنارِ باغچه ، با تکه چوبها روی خاک برای خودش طرح میزد ، زنگ که میخورد ، وقتِ وداع بود ، گویی مادرانی که صاحب روح ها باشند دمه در به انتظارشان ایستاده اند برای رفتن ، برای خداحافظی با رویابازی ، و روح هایی که تعلل میکردند برای بازگشت ، انگار که همه را به یکباره از هیبنوتیزم خارج کرده باشند ، با حالتِ منگی به راه می افتادند ؛عازم کلاس های درسی که نیمکت هایش فقط پذیرای یک مشت جسم بی روحِ خیره به حیاط بودند .. 

  • فـرشـده ..

آمار عجیبیست ؛
روزانه چند میلیون دوستت دارم از لبها زاده میشوند ؛
چند میلیون دوستت دارم از چشم ها سقط میشوند ،
و چند میلیون دوستت دارم در دلها ، دفن میشوند ؛
لعنت به همه اساتیدِ ناشی و کار نابلدِ تنظیم رابطه !

  • فـرشـده ..

امشب ، خواستم برای سر دردت لالایی بگویم ، امشب خواستم ، جای سرت را که چن صد سال پیش روی سینه ام خالی کردی را پر کنم ، که هم درد تو ارام بگیرد ، هم دل من ، امشب خواستم برای اعصاب خوردی های مازوخیستی ات ، مادری کنم ، خواستم که بگویم آرامشان میکنم ، همانطور که تو را رام کردم ، خواستم فشار سر درد هایت را ، فشار آغوشم پر کند ، خواستم و خواستم ، ولی ؛ حواسم نبود آغوش سیاه آسمانی که تو را این همه مدت در برش گرفته ، پهن تر از دنیای کوچک و یک متری دستان منی است که در گوشه ای از همان آسمان ، سفت چسبیده اندت . 

  • فـرشـده ..

دريافت کد :: صداياب