خواب گردی

47

پنجشنبه, ۱۹ آذر ۱۳۹۴، ۰۱:۴۴ ب.ظ

زنگ تفریح دوممان ، از دو تای دیگر طولانی تر بود , معمولا هم آهنگِ بی کلامی در آن چند دقیقه مهمانِ بلندگوی مدرسه میشد ، ظاهرا برای ریکاوریه ذهنی بود ، باطلا شبیه این بود که بچه ها دستِ روحشان را بگیرند و ببرند غرقِ رویا بکنندشان ، همه در خود فرو میرفتند ، عین قرار گرفتن تحتِ تاثیر فیلمی به غایت زیبا ، هیچ کدام در حال خود نبود ، یکی شانه به شانه ی دوستش قدم میزد ، دیگری تغذیه به دست خیره به نقطه ای نامعلوم میشد ، یکی دیگر هم آن گوشه ، کنارِ باغچه ، با تکه چوبها روی خاک برای خودش طرح میزد ، زنگ که میخورد ، وقتِ وداع بود ، گویی مادرانی که صاحب روح ها باشند دمه در به انتظارشان ایستاده اند برای رفتن ، برای خداحافظی با رویابازی ، و روح هایی که تعلل میکردند برای بازگشت ، انگار که همه را به یکباره از هیبنوتیزم خارج کرده باشند ، با حالتِ منگی به راه می افتادند ؛عازم کلاس های درسی که نیمکت هایش فقط پذیرای یک مشت جسم بی روحِ خیره به حیاط بودند .. 

  • ۹۴/۰۹/۱۹
  • فـرشـده ..

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

دريافت کد :: صداياب