خواب گردی

۷ مطلب در دی ۱۳۹۴ ثبت شده است


پزشکان را بگویید جمع شوند و شور کنند ،

بگویید جمع شوند و بیانه ای واحد صادر کنند که ؛

 همهٔ "تو " ها یکی اَند ، همهٔ شان یک اثر دارند ،

همهٔ شان یک کار با دلت میکنند ،

عوارض جانبیِ همهٔ شان موقع رفتن ، باقی ماندن یک جفت چشمِ خیره به چشمانِ سرخت هست ،

بگویید تا همه باور کنند ؛

همهٔ آن چن صد میلیون دل داده ی متوهم و‌ متوحش  از ابتلا به حسی به اصطلاح خاص !


  • فـرشـده ..


دلم بودنت را میخواهد ، دلم پر بودنِ جای " تو" گونه ای را میخواهد ، دلم میخواهد این موقع ها که تا خر خره پرم از گریه ، هزار و یک مسنجر را برای یافتن یک چراغ سبز روشن "تو" گونه بالا و پایین نکنم برای غر زدن ، دلم میخواست به دردی غیر از زیر تریلی بردنت برای گرفتن دو نمره محض مشروط نشدنم میخوردی ، دلم میخواست گیس های هم را میکشیدیم برای زودتر بافته شدنه شال و کلاه های دست باف مامانِ خودمان ..

دلم فرشته ی دیگری را میخواست ... 


#خواهری که زاده نشد !


  • فـرشـده ..


همه چیز ، تمام می شود ، 

نیست و نابود میشود ، 

همچون محو شدن خیال های تلخ و شیرین ؛ لابلای روح ِ به پرواز درآمدۀ دودِ سیگارِ ؛

جان دادن های شبانه ، در خیالِ خامِ آغوشِ تو نیز .. !


  • فـرشـده ..


افتخارشان این است که نطفه های زورکی را در دل نازایان کاشته اند ،

زوج های زورکی را از از لابلای هزار و یک سایت کنار هم نشانده اند ، 

چرا کسی به فکر کاشت تخم محبت و علاقه میان مردمان نیست ؟

عشق ، اختراع محسوب نمیشود !؟


  • فـرشـده ..

مهربانی ، همان بغل امن است ،

که هر رمیده ای را اهلی ،

هر دروغ گویی را راست گو ،

و هر کج رفته ای را به آغوشت برمیگرداند ،

 که ذاتش را میان دستان گرمت ول دهد و دلیلی نبیند برای خودش نبودن ،

برای نقاب دار بودن ، برای نگران بودن ،

کاش که همیشه با یک لبخند گرم ، ضامن ذات نیک سرشت مردمان شویم !


  • فـرشـده ..


به سان همین کوه های ناپیدای اطراف شهر ، چندیست که ، محو شده ای از زندگیم .. 

  • فـرشـده ..

گفته بود که بروم پیش بدگویان شهر ، تا بلکه مهرش از دلم بیرون رود ،
رفتم ، و آنقدر گوشهایم پر شد از بدیهایش که خودم هم شدم یکی از آنها ،
هر صبح و شب ، هر تازه واردی را که میدیدم ، برایش سفره بد گویی ازو را باز میکردم ،
خوشحال بود ، که دیگر دینی به مهرِ دلم ندارد ،
حواسش نبود من هم شده ام یکی از آن هزار و یک به ظاهر بدگویانی که مهرش را در دلشان پنهان کرده اند و چادری سیاه روی راز دلشان کشیده اند و هیچ نقطه ی اطمینان دیگری برای داشتنش ، جز دک کردن تازه واردان محتمل العاشقش ، با بدگویی ندارند .. 

  • فـرشـده ..

دريافت کد :: صداياب