خواب گردی

39

شنبه, ۱۶ آبان ۱۳۹۴، ۰۷:۳۸ ب.ظ


خیابانِ ترافیک گرفته و ایضاً باران زده ای بود ، تمام نورِ چراغ های قرمز و زردِ دنیا را پاشیده بودند رو قطراتِ بارانِ روی شیشه نشستۀ ماشین ها ، از ابتدای مسیر هیچ حرفی نزده بودیم . خیره به شیشۀ مات و ماتم زدۀ جلو . چند روزی بود که تمامِ ته ماندۀ زورمان را برای به حرف درآوردنِ همدیگر زده بودیم و بی نتیجه ، بیخیالِ هم صحبتی و حتی هم نگاهی شده بودیم . شیشه پاک کن به کار افتاده بود و کم کم تصویری از کودکی که از ماشین جلویی ، ماشین های عقبی را نگاه میکرد میساخت ، گویی که داشت زبان درازی میکرد به همه . ترافیک کمی به جلوتر حرکت کرد ، و به محضِ شفاف تر شدنِ تصویرِ پسر بچه جفتمان خیره به همدیگر تمامِ قهقهۀ نزدۀ این چند وقت را بالا آوردیم .

آهنگِ آن دِ فلورِ جنیفر در ماشینشان پخش میشد . پسربچه قصدِ همخوانی کردن با جنی را داشت ، ولی چون زورِ فکَش و ایضاً فهمش به هجی کردن و تلفظِ واژگانِ خارجکی نمیرسید هماهنگ با جنی ، زبانش را تند تند بیرون در می آورد .


  • ۹۴/۰۸/۱۶
  • فـرشـده ..

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

دريافت کد :: صداياب