خواب گردی

10

سه شنبه, ۱۳ آبان ۱۳۹۳، ۰۹:۲۴ ق.ظ

آلما میگوید زمان معجزه است ، لابد معجزه است دیگر ، اگر نبود که مزۀ آرشیوه نوشته های 90 %

تلخم ، اکنون به شیرینی نمیزد ، اگر نبود ؛ آن خواب های گریه دار ، اکنون برایم لبخند نمیزدند ، اگر

نبود که ، آن خنده های همیشه موزیانۀ میانه کتاب های پخش و پلا شدهَ ت را هنوز یادم بود ؛ یا

مثلاً آن بدظهر را که جلویم را گرفتی و گفتی نگا ؛ آشپزیم بیست اَست ؛ همین برایت بس نیست ؟! را

باید فراموش نمیکردم ؛ یا اصلاً از همۀ مسافرت های یهویی و هرچه به انگلیس مربوط میشد ، باید

همچنان متنفر بودم ؛ من باید از زمستان های تهران هم متنفر بودم ؛ از آن پلِ جنگلی و از آن خانۀ

قدیمیِ آریاشهر و حیاطِ پر از خرمالویش ، که دلت را آب میکردند ؛ بیزار بودم ، از آن پارکینگه حرمی که

شُک و اشک های ناباوریِ رفتن را یکجا برایم عیدی داد ، باید متنفر بودم ؛ باید همچنان حذف و

پاره پاره کردنه همۀ نشانی هایت شیرین بود ؛ باید همچنان دلتنگی هایت دلم را خنک

میکرد ، باید ..

باید هنوز هم ، د و س ت ت ، ن د ا ش ت م  ..


  • ۹۳/۰۸/۱۳
  • فـرشـده ..

نظرات (۰)

هیچ نظری هنوز ثبت نشده است
ارسال نظر آزاد است، اما اگر قبلا در بیان ثبت نام کرده اید می توانید ابتدا وارد شوید.
شما میتوانید از این تگهای html استفاده کنید:
<b> یا <strong>، <em> یا <i>، <u>، <strike> یا <s>، <sup>، <sub>، <blockquote>، <code>، <pre>، <hr>، <br>، <p>، <a href="" title="">، <span style="">، <div align="">
تجدید کد امنیتی

دريافت کد :: صداياب