وقتش شده آن زندگیه تخصصیانه ی که همش در حسرتش بودم را شروع کنم .
وقتش شده دست از شمردنه علایقمو لیاقت هایم دست بکشم و
عین یوزپلنگ ها کمین کنم برای فرصت هایی که همۀ آنچه که مرا به آرمانی های زندگیم میرساند را شکار کنم .
وقتش شده همۀ دیر است و از ما گذشت ها را کنار بگذارم .
وقتش شده حتی نگذارم نونه ناامیدی هم به زبانم و به کلماتم بیاید .
حتی وقتش شده است با صدای آن اره ماهی (Adele ) هم کنار بیایم و به جای نکست زدن های جلدیَکیانه ؛
کمی هم گوش به صدای تارهای قلبش بدهم .
اصلا واضح تر بگویم ، گاهی حتی برای مالیدنه فینگیلی هایمان به زیرِ میز هم ، باید کمی خم شویم ،
سطوحِ تمیزتری آن جلوترها ، انتظارمان را میکشند .
- ۰ نظر
- ۰۵ اسفند ۹۳ ، ۱۱:۲۸